آترین کوچولوی من 14مهرماه 92 واکسن 6 ماهگیشو زد، صبح زود از خواب بلند شدی ، نخواستم بابایی رو بیدار کنم دوتایی رفتیم مرکز بهداشت واکسنتو بزنیم،تو از همه جا بی خبر به خانم دکتره می خندیدی اونم می گفت نی نی تون نمی دونه چه خبره، ااولی رو که زد یکدفعه زدی زیر گریه می گفتی ماماما تا آرومت کردم دومی رو هم زد، داشتم می مردم از ناراحتیه تو زود اوردمت خونه خوابوندمت، تو روز یه کم بی تابی کردی ولی شب خیلی تب کردی تبت رو 39 بود آخه مامانی اصلا تحت هیچ شرایطی استامینافون نمی خوری تا صبح بالا سرت بودم اخه امشب، اولین شبی بود که تو اتاقت خوابیدی امروز اولین روزی بود که غذا خوردی حریره بادام و خیلی دوست داری. تازه شب با بابایی ...