15 ماهگی
اول اتاق جدیدتو بهت تبریک می گم
خونمونو عوض کردیم اومدیم خونه جدید موقع تمیز کردن و چیدن تو پیش مادرجون بودی وقتی خونه کامل چیده شد اوردیمت، با تعجب به همه جا نگاه
می کردی ، برات عجیب بود اسباب بازیهات تو یه خونه دیگه مگه می شه
خلاصه چند روز بعد عادت کردی
می ری رو مبلا و به ما می فهمونی که تشکاشو برداریم تا تو راحت بپری بالا و پایین
فقط خودت باید عدا بخوری بدون دخالت دست من
اصلا کار کردن من و قبول نداری من می چینم تو می یاری بیرون از اول می چینی
وقتی مادر جون داره نماز می خونه میری مهر و می خوری اونم مقنعه نمازشو سرت می کنه ما هم می خوریمت
یه روز نشوندمت تو سینک طرفشویی ، مگه دیگه بیرون می اومدی با هزار ترفند بیرون آوردمت ولی کلی بازی کردی و افتاب گرفتی
صبح ها که بابا یی می خواد بره سرکار تو یکسری گریه می کنی که اول جوراباشو پای تو بکنه ای وای