آترینآترین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آترین مامان و بابا

آترين من دو سالش تموم شد

1394/1/18 11:10
نویسنده : somayeh
505 بازدید
اشتراک گذاری

واي اصلا باورم نميشه دخترم2سالشم تموم شد آخه تو كي بزرگ شدي ...

روزها مثل برق ميگذره ،جلو چشم من قد ميكشي، بزرگ ميشي، منم لذتشو ميبرم. هر لحظه پيشرفتتو  مي‌بينم

يه روز قبل از عروسي عمو منصور رفتيم خونه خاله ساناز ، خيلي مودب نشستي ازت عكس بندازم

هنوزم مثل وقتي كوچيكتر بودي بستني دوست داري و همه جارو پر بستني مي كني

يه روز ديدم صدايي نمياد نگرانت شدم اومدم پيشت ديدم تمام بدن و خونرو پر بستني كردي نمي دونستم بخندم يا دعوات كنم

چي بگم از پفك خوردنت، صداي نايلونشو مي شنوي سريع خودتو مي رسوني و مي گي به به ايخوام مثل آدم بزرگاي(نه چندان تميز) دستاتو با دهنت تميز مي كني

چهارشنبه سوري مثل هر سال خونه مادر جون بوديم با تعجب به بالون هاو ترقه ها نگاه مي كردي اولش ترسيدي اشاره كردي برگرديم پايين ولي بعد خوشت اومد


يخ رو هم دوست داري و باهاش بازي مي كني و گاز مي زني يه روز كه خونه عمو منصور بوديم كلا ظرف يخو گذاشتي جلوت و شروع كردي خوردن

يه روز تعطيل عيد در برج ميلاد

پارسال كوچيكتر بودي زياد تحويل سال و عيد و متوجه نميشدي ولي امسال با ماهيا بازي كردي سيباي تو هفت سينو هي گاز زدي منم جديدشو مي ذاشتم آخر سرم ببخشيدا سبزرو تركوندي

آريا (پسر خاله فاطي) و خيلي دوست داري مي گي آيا ، داداش ، كلمه داداشو خيلي قشنگ تلفظ مي كني تا مي گم آترين بيا آريا نلفن مي دويي، اونم تو رو خيلي دوست داره

امسال تولدت دو روز شد يه روز خونه خودمون ولي بدون كيك يه روزم خونه عمو منصور با كيك، ولي چون خيلي دير شد خوابت مي اومد آخه عادت داري ديگه تا 12 خواب باشي

روز سيزده به در با جسي  (كه عمو منصور و بابا خودشون رو سگ مردم اسم گذاشته بودن) تو جنگل حسابي بازي كردي ،اولين بار بود از نزديك هاپو مي ديدي خيلي ذوق زده شده بودي دنبالش مي كردي و مرتب مي گفتي هاپو      اي يا  ،  اي يا

اينم خاطرات عيد امسالت بود آرزو مي كنم آترين من هميشه خوشحال باشي و من و بابا كنار تو با بودن تو  زندگگگي مي كنيم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)