آترینآترین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

آترین مامان و بابا

17 ماهگی

1393/5/27 2:01
نویسنده : somayeh
302 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه از همه می پرسم یعنی عزیزتر از فرزند وجود داره همه می گن نه، منم به این واقعیت رسیدم که تو دنیا واسه من عزیزترینی وای بابایی اگه بفهمه

اونم عزیزه ....

این ماه خیلی پیشرفت داشتی

آترین چشمات کو    تند تند پلک می زنی

آترین لبات کو     زبونتو می یاری بیرون روی لبت

آترین دستات کو     دستاتو مثل نانای تکون می دی

جوجو می گه   ، تو هم لا اون صدای نازک و دلنشینت می گی   ج ی ک    ج ی ک

پیشی می گه      مو مو 

هاپو چی می گه    آپ آپ

کلاغه می گه    گا گا

فدای هوشت بشم 1 بار بیشتر برات نگفته بودم

چی بگم از بوس کردنت بعد از کلی التماس لبتو می چسبونی به صورتمو و سریع می گی بو

موقع خداحافظی هم بوس می فرستی    بو

 

اول از نماز خوندنت بگم که منم وادار می کنی پا به پات بخونم اولا به عشق مهر بودی که می خوردیش ولی الان باید سرت مقنعه کنم و مثل من سجده می ری

ولی نمی دونم چی می گی

 

صبح به صبح که از خواب بیدار می شی مثل بابایی می ری رو ترازو و خودتو وزن می کنی

 

از گل سر و امثال اینا اصلا خوشت نمی یاد منم  اذیتت نمی کنم ایشاالله بزرگ شدی همرو استفاده می کنی 

درسته که بعدش با خواهش راضی میشی

 این ماهم 3 روز رفتیم کرج با خاله فاطی و بابایی جون اینا رفتیم پارک ، شما هم با بابایی و دایی فرشاد رفتی شهربازی  و یه عالمه بازی کردی بابایی جون

خیلی حوصله داره و خیلی خیلی هم تو رو دوست داره همش بهت می خواد خوراکی بده مثل پفک ولی مخالفت منو می بینه دلش واسه تو می سوزه

به من می گه فقط یه دونه  ولی عزیزم من بخاطر خودت می گم

بالکن خونه خاله فاطی و خیلی دوست داری از دم نرده هاش تکون نمی خوردی آخه چند تا بچه های همسایه تو حیاط بازی می کنن

تو هم نگاه می کنی اونا هم واست توپ می ندازن بالا

عاشق توپی همه می گن آخه دختر و این همه علاقه به توپ تو هم مثل بابایی فوتبالیستی ها

بابا محسن شبا که می یاد خونه می بردت پارک اخه پشت خونمون یه پارک بزرگ ، شبا خلوت  تو هم حسابی بازی می کنی

یه کار جدیده دیگه هم می کنی دمپایی منو پات می کنی به من نگاه می کنی بلندبلند می خندی

تبلت و بازیاشو دوست داری البته من زیاد نمیزارم بازی کنی ولی بازی subway خیلی دوست داری وقتی پلیس پسررو می گیریه تو می گی ععععععععا

تازگیا گریه الکی هم می کنی که تبلتو بدم بهت

خودت صفحاتشو عوض می کنی و داستان واسه من می خونی      مثلا

اینم یه فیگور

وقتی می خوایم بریم بیرون حاضر می شی آماده یه گوشه می ایستی نگاه می کنی تا منم حاصر بشم

بیاد بچگیات چهار دست و پا می ری

وقتی ماشین بازی می کنی یه روزایی هم اجازه می دی نینیت راننده باشه

چند روزه برات بالکنو خلوت کردم می ری بازی می کنی منم به کارام می رسم قربون مهربونیات 

مهندسی آنتن کنترل ماشین

وقتی دارم فیلم نگاه می کنم زمانی که صداشون می ره بالا با تعجب به تلویزیون تگاه می کنی

3 ماه می شه اومدیم این خونه تازه تاپتو وصل کردیم خیلی خوشحال شدی و دیگه پیاده نمی شی

2 شهریور عروسی عمو محمود بود از اونجا که عاشق آب و فواره ای تمام شب تو باع پیش فواره ها بودی همه یاری کردن و کمکم بودن اخه مامانی شما

تمام انرژی ادمو می گیری.

یه عالمه کارای شیرین دیگه هم داری که انجام می دی ولی اینا خلاصه کاراته

آترینم همیشه عاشقتم

پسندها (1)

نظرات (1)

mahsa
19 آبان 93 18:40
man be fadat besham eshgheee amme doset daram :-* :-* :-*